موسسه رخسار قرآن
نسبت پیامبر و وحی با فراتاریخ و تاریخ
اشاره: وب نوشت «موسسه رخسار قرآن» جهت بهره مندی از آرای راهگشا و بصیرت بخش دکتر حکمت الله ملاصالحی - عضو بنیاد حکمت اسلامی صدرا و استاد دانشگاه تهران- این بخش خواندنی را تدارک دیده است. علاقه مندان می توانند پرسش های خود را از طریق بخش «نظرات» به مدیریت وبلاگ ارسال نمایند. به مناسبت ایام میلاد رسول مهربانی حضرت محمد مصطفی(ص)، پاسخ نخستین پرسش از استاد را باهم می خوانیم:
پرسش: نسبت پیامبر با امر فراتاریخی و تاریخی چگونه نسبتی است و در این میان، وحی چه جایگاه و معنایی دارد؟
پاسخ: انسان وجودی مرزی است ایستاده بر کرانه دو عالم، شاهد بر آن سو و این سو؛ فراتاریخ و تاریخ. تاریخی شدن و تاریخ مندانگی انسان، به طرز اجتناب ناپذیری، بر همه مشاهدات و مکاشفات و تجربه های ماورایی و وجودی او از مراتب متعالی تر هستی تأثیر نهاده است. پیامبر کسی است که سرشت مرزی و کرانه ای انسان در او تحقق پذیرفته و فعلیت یافته است و زیسته و تجربه می شود. پیامبر شاهد به همین معناست: در مرز دو عالم، سراج منیر، مبشر و نذیر و شاهد و گواه ایستاده است؛ بر کرانه ابدیت و زمان، آن سو و این سو، تاریخ و فراتاریخ «أنا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد» به همین معناست.
رسالت پیامبر و تجربه پیامبرانه را نیز می بایست در هر دو ساحت و مرتبت دید و فهمید؛ همین طور وحی را. یعنی هم مرتبت الهی و هم مرتبت نزول انسانی و تاریخی شده آن را. هم کلام مکنون و لوح محفوظ را، هم قول رسول کریم را در زبان بشری ما که پدیده و رویدادی عمیقا" تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و انسانی است؛ هم سایه ای که زبان بشری بر فروغ کلام الاهی می افکند. مولانا - مانند بسیاری از متصوفه و عارفان مسلمان - این تفاوت ها را عمیقا" احساس می کرده و می فهمیده است که با شعر و سرود دست دعا و نیایش به سوی آسمان می گشود و از خداوند می خواست که به جان او مرتبت و مقامی عطا فرماید که بی حرف، یعنی بی زبان و قیل و قال بشری، کلام در جان او بجوشد و بروید و بتراود. بشنوید
ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر آن بی حرف می روید کلام
عبور از ظاهر و صورت و رویه و پوسته زبانی و بیرونی و تاریخی و بشری و فرهنگی شده وحی و ورود به منطقه های نامرئی و باطنی تر کلام الاهی، آن قدر در میان عارفان مسلمان، متصوفه و اهل شهود و اشراق، به نحوی جدّی و عمیق، مطرح بوده و دنبال شده است که کمتر متفکری در آن تردید کرده است. پدیدارهای طبیعی، اغلب تمثیل های زنده و مناسبی بوده اند در بیان هر چه محسوس تر و مملوس تر اوضاع وجودی و تجربه های تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی بشری ما. در جهان طبیعت، تا خورشید بر چهره دریاها نتابیده و اتم ها و مولکول های آب را منبسط نکرده و حرکت و جنبش و خیزش و رقص بر شدن بخارها را به سمت سطوح برین تر جو و آسمان نرانده و توده های عظیم ابرهای باران زا شکل نگرفته و سپس دست باد آنها را به حرکت و هجرت به سوی سرزمین های تفتیده در نیاورده است و رحمت و نعمت بارش باران را در لایه های زیرین زمین و در شکل گیری سفره های عظیم آب زلال تحت الارضی شاهد نبوده ایم، جوشش و جاری شدن زلال چشمه ها را در بهار، در شکاف صخره ها و شیار دره ها و سینه دشت ها نزیسته ایم.
تاریخ آدمی نیز چنین است. تا آن خورشید در بحر، بخار و در ابر، بارش و باران نینگیخته و طوفان رویدادها بی وقفه و دوره به دوره بر فرازها و قله ها دامنه های کوه ها و دره ها و دشت های تاریخ ها و دوره ها و فرهنگ ها و جامعه ها و جمعیت ها نباریده و از صافی سنت ها و آیین ها و فکرها و تجربه های مدنی و معنوی آدمیان قطره قطره و لایه به لایه عبور نکرده و وارد سفره های روح نشده است، چشمه های حیات بخش وحی و رسالت پیامبران را در اور ابراهیم، طور موسی، بلخ زرتشت، ناصریه عیسی و جبل النور و حرای حضرت مصطفی تجربه نکرده ایم. تاریخ، تاکستان رویدادهای متکثر و متفرق تجربه های گونه گون آدمی است. وحی، می و باده حقیقت کلّی است. اتفاقی نیست که متصوفه و اهل بصیرت و حکمت و عرفان اغلب از تمثیل شراب طهور الاهی در وصف وحی استفاده برده اند. این غزل عمیق، شیرین و دلنشین حافظ مؤید همین نظر است:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند
نیز به همین دلیل، هر اندازه تأویل این شراب طهور الهی و چشمه زلال به آن بحر و دریای حقیقت، بسیار با جوهر وحی و کلام الاهی مناسبت و مقارنت عمیق و استوارتر داشته است، تحویل یا فروکاستن آن به تاکستانی از رویدادهای جزئی و متفرق و متکثر تاریخی ما را از حقیقت آن دور کرده است. وحی ندایی است که از آن سو به این سو رسیده و شنیده می شود؛ رخنه ای است که ابدیت و فراتاریخ در زمان و تاریخ می کند؛ مائده ای است که از غیب و آسمان وجود به زمین و عالم شهود فرو می بارد؛ فروغی است که خداوند بر جان آدمی می افکند؛ نفخه حیات بخشی است که در جان های مرده دمیده می شود. شراب طهور، حقیقت عام است؛ نه تاک و تاکستان واقعیت ها و رویدادهای جزئی تاریخ. تاریخ و زمان بر بال حقیقت و ابدیت او به پرواز در می آید؛ نه او بر بال تاریخ و زمان. وحی تاریخ نیست؛ لکن نزول اجلال تاریخی کرده است. ارسطو گفته است که شعر، فلسفی تر از تاریخ است؛ در رابطه با وحی هم می توان گفت که وحی، فلسفی تر از فلسفه و شعر و تاریخ است. پیامبر مورخ رویدادهای تاریخی نیست. تمثیل ها و قصه های وحیانی از تاریخ و رویدادهای تاریخی برگرفته و الگوبرداری شده است، اما وحیانی و پیامبرانه تأویل می پذیرد؛ همین طور تمثیل ها و تصویرها و داستان های اسطوره ای. اما وحی اسطوره نیست. اینکه چرا وحی اسطوره نیست و تفاوت و تمایز میان این و آن چگونه و تا کجاست، حدیث مفصل و مثنوی مطول دیگری است که گشودن و گستردن دامن بحثش را در این گفتگو مجال نیست. رمزها، تمثیل ها و قصه های وحیانی، حقایق عام و همیشه زنده اند و نمی توان آنها را به رویدادهای جزئی تاریخی فرو کاست. از انگور می توان می برکشید، لکن از می، انگور خیر. به تعبیر مولانا:
کاش چون اصحاب کهف این روح را حفظ کردی یا چو کشتی نوح را
تا از این طوفان بیداری و هوش وارهیدی این ضمیر و چشم و گوش
ای بسا اصحاب کهف اندر جهان پهلوی تو، پیش تو هست این زمان
غار با او یار با او در سرود مهر بر چشمست و بر گوشت چه سود
اگر قرآن نبود، باب معرفت الله بسته بود الی الابد. امام خمینی رحمت الله علیه